Teen age 

Have Time + Energy …but No Money

cid:image001.jpg@01CA0B79.89C30C10


Working Age 

Have Money + Energy …but No Time

cid:image002.jpg@01CA0B79.89C30C10


Old age 

Have Time + Money …but no Energy
cid:image003.jpg@01CA0B79.89C30C10
 



تاريخ : جمعه 23 دی 1390برچسب:, | 14:52 | نویسنده : یاسمن |

www.sohagroup.com



تاريخ : جمعه 23 دی 1390برچسب:, | 13:23 | نویسنده : یاسمن |

 نمی‌دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم

به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم

تو را در مثنوی، در نی، تو را در‌ های و هو، در هی
تو را در بند بند ناله‌های بی‌صدا دیدم

تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی
تو را شکل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم

دوباره لیلة القدر آمد و شوریدگی‌هایم
تب شعر و غزل گل کرد و شور نینوا دیدم

شب موییدن شب آمد و موییدن شاعر
شکستم در خودم از بس که باران بلا دیدم

صدایت کردم و آیینه‌ها تابید در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتی تازه وا دیدم

نگاهم کردی و باران یک ریز غزل آمد
نگاهت کردم و رنگین کمانی از خدا دیدم

تو را در شمع‌ها، قندیل‌ها، در عود، در اسپند
دلم را پَرزنان در حلقه پروانه‌ها دیدم

تو را پیچیده در خون، در حریر ظهر عاشورا
تو را در واژه‌های سبز رنگ ربنا دیدم

تو را در آبشار وحی جبرائیل و میکائیل
تو را یک ظهر زخمی در زمین کربلا دیدم

تو را دیدم که می‌چرخید گردت خانه کعبه
خدا را در حرم گم کرده بودم، در شما دیدم

شبیه سایه تو کعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودی، تو را هم مروه دیدم، هم صفا دیدم

شب تنهای عاشورا و اشباحی که گم گشتند
تو را در آن شب تاریک، «مصباح الهدی» دیدم

در اوج کبر و در اوج ریای شام ـ ‌ای کعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان کوی کبریا دیدم

دمی که اسب‌ها بر پیکر تو تاخت آوردند
تو را‌ ای بی‌کفن، در کسوت آل عبا دیدم

دلیل مرتضی! شبه پیمبر! گریه زهرا(س)
تو را محکمترین تفسیر راز «انّما» دیدم
 
 
 
التماس دعا

هجوم نیزه‌ها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موج موج ربنا در «آتنا» دیدم

تو را دیدم که داری دست در دستان ابراهیم
تو را با داغ حیدر، کوچه کوچه، پا به پا دیدم

تو را هر روز با ‌اندوه ابراهیم، همسایه
تو را با حلق اسماعیل، هر شب همصدا دیدم

همان شب که سرت بر نیزه‌ها قرآن تلاوت کرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفی(ص) دیدم

تنور خولی و تنهایی خورشید در غربت
تو را در چاه حیدر همنوای مرتضی دیدم

سرت بر نیزه قرآن خواند و جبرائیل حیران ماند
و من از کربلا تا شام را غار حرا دیدم

به یحیی و سیاوش جلوه می‌بخشد گل خونت
تو را ‌ای صبح صادق با امام مجتبی(ع) دیدم

تو را دلتنگ در دلتنگی شامی غریبانه
تو را بی‌تاب در بی‌تابی طشت طلا دیدم

شکستم در قصیده، در غزل، ‌ای جان شور و شعر
تو را وقتی که در فریاد «ادرک یا اخا» دیدم

تمام راه را بر نیزه‌ها با پای سر رفتی
به غیرت پا به پای زینب کبری(س) تو را دیدم

دل و دست از پلیدی‌های این دنیا شبی شستم
که خونت را حنای دست مشتی بی حیا دیدم

چنان فواره زد خون تو تا منظومه‎ی شمسی
که از خورشید هم خون رشیدت را فرا دیدم

مصیبت ماند و حیرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا دیدم

تصور از تفکر ماند و خون تو تداوم یافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا دیدم
 


تاريخ : دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:, | 22:29 | نویسنده : یاسمن |

 سخت آشفته و  غمگین بودم

 به خودم می گفتم:

بچه ها تنبل  و بد اخلاقند

دست کم میگیرند

درس ومشق خود  را 

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم

 و نخندم  اصلا

تا  بترسند از  من

و  حسابی ببرند

خط کشی آوردم،

درهوا چرخاندم...

 چشم ها در پی  چوب، هرطرف می غلطید

مشق ها  را  بگذارید جلو، زود، معطل  نکنید  !


اولی کامل
  بود،


دومی بدخط بود

بر سرش داد  زدم...


سومی می
   لرزید...

خوب، گیر آوردم  !!!

صید در دام  افتاد

و  به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن  گم شده بود

این طرف، 
آنطرف، نیمکتش را می
 گشت

تو کجایی  بچه؟؟؟

بله آقا، اینجا

همچنان می   لرزید...

” پاک تنبل شده  ای بچه بد  ”

"  به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد  هستند"

” ما نوشتیم آقا  ”


بازکن دستت
  را...

خط کشم بالا  رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او  تقلا می کرد

چون نگاهش کردم

ناله سختی  کرد...

گوشه ی صورت  او  قرمز شد

هق هقی کرد و سپس ساکت شد...

همچنان می گریید...

مثل شخصی  آرام، بی خروش و ناله


ناگهان
  حمدالله، درکنارم خم شد

زیر یک میز، کنار دیوار، 
دفتری پیدا
  کرد  ……


گفت : آقا
  ایناهاش، 
دفتر مشق حسن


چون نگاهش
  کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم  و خجالت گشتم

جای آن چوب  ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید  …..


صبح فردا
  دیدم

که حسن با  پدرش، و یکی مرد دگر

سوی من می  آیند...


خجل و دل نگران،
 
منتظر ماندم
  من

تا که حرفی  بزنند

شکوه ای یا گله ای، 
یا که دعوا
 شاید


سخت در
  اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ  سلام، 
گفت : لطفی بکنید،
 
و حسن را
  بسپارید به ما ”


گفتمش، چی شده
  آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ  خدا

وقتی از مدرسه برمی گشتهخشونت , تنبیه ,معلم,

| 17:25 | نویسنده : یاسمن |

 
 
 
پا به پای کودکی هایم بیا                  کفش هایت را به پا کن تا به تا
 
قاه قاه خنده ات را ساز کن                    باز هم با خنده ات اعجاز کن
 
پا بکوب و لج کن و راضی نشو          با کسی جز عشق همبازی نشو
 
بچه های کوچه را هم کن خبر               عاقلی را یک شب از یادت ببر
 
خاله بازی کن به رسم کودکی                    با همان چادر نماز پولکی
 
طعم چای و قوری گلدارمان                لحظه های ناب بی تکرارمان
 
مادری از جنس باران داشتیم             در کنارش خواب آسان داشتیم
 
یا پدر اسطوره  دنیای ما                          قهرمان باور زیبای ما
 
قصه های هر شب مادربزرگ                 ماجرای بزبز قندی و گرگ 
 
غصه هرگز فرصت جولان نداشت         خنده های کودکی پایان نداشت
 
هر کسی  رنگ خودش بی شیله بود      ثروت هر بچه قدری تیله بود
 
ای شریک نان و گردو و پنیر  !             همکلاسی ! باز دستم را بگیر
 
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست       آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
 
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟        مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
 
حسرت پرواز داری در قفس؟         می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
 
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟    رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
 
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟          آسمان باورت مهتابی است ؟
 
هرکجایی شعر باران را بخوان           ساده باش و باز هم کودک بمان
 
باز باران با ترانه ، گریه کن !              کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
 
ای رفیق روز های گرم و سرد            سادگی هایم به سویم باز گرد!
 
 
 



تاريخ : جمعه 1 مهر 1390برچسب:, | 15:37 | نویسنده : یاسمن |

 

 

 

 

 

 

عکس های رمانتیک از کودکان    Pixfa.net

 

عاشقانه کودکان

 

برای دیدن عکس های بیشتر و بهتر به ادامه مطلب مراجعه کنید.



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 25 شهريور 1390برچسب:, | 4:11 | نویسنده : یاسمن |

 Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com

 

 

 

 

 

برای دیدن عکس هلی بیشتر و یهتر به ادامه مطلب مراجعه کنید

 



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, | 19:45 | نویسنده : یاسمن |

از هیچ رود خشکیده ای به خاطر گذشته اش تشکر نمی کنند

****

دنیا ندیون من نیست ،چون قبل از من هم وجود داشته

****

صدای قلب عاشق بلند تره

آخه برای دو نفر می زنه

****

مهم این نیست که لیوان پر باشه یا خالی

مهم اینه که همیشه در حال پر شدن باشه

****

عشق ورزیدن زیبل ترین و کوتاه ترین راهیه که به خدا منتهی می شه

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcQ6jebDjL9wkdW0iFqN7YQ7Qb_0RsCufZwH2JzhZhXwpWYOCYq3tshzj6xn

برای خوندن smsهای بیشتر به ادامه مطلب مراجعه کنید

 

 



ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, | 23:10 | نویسنده : یاسمن |

در حقیقت زندگی یک جاده است

گاهی صاف و گاهی هم پر چاله است

گاهی هر هفته عروسی می رویم

پیش هم جشن و روبوسی می رویم

گاهی میمیرد عمو و خاله ای

پشت هم بانگغمی و ناله ای

شایدم این زندگی یک واگن است

واگنی کوچک یه قدر کارتن است

لحضه ای آید به دنیا کودکی

خوشگل و خوش آب و رنگ و نمکی

 در همان لحظه یکی هم می رود

یا از این واگن داغون می برد

شایدم این زندگی یک بادوم است

گاهی تلخ و گاهی سوهان قم است

گاهی دعوا می کنیم بر سر هیچ

دوست خود را می کنیم فیتیله پیچ

گاهی آشتی می کنیم با دوستمان

با کمی لبخند و قدری گفتمان

در حقیقت زندگی خاکستری است

گرم و خوش بو مثل نان بربری است

نه چنان تیره و سخت است و سیاه

نه سفید ،مثل پنیر و قرص ماه

هر چی هست این زندگی خیلی گله

هر کی هم نق بزنه ،یه کم خلخ

بر گرفته از کتاب لطیف های ور پریده

 



تاريخ : یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:, | 18:56 | نویسنده : یاسمن |

 پنج وارونه چه معنا دارد؟

 

خواهر کوچکم از من پرسید

من به او خندیدم

کمی آزرده و حیرت زده گفت:

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم مهران پسر همسایه

پنج وارونه به مینا می داد

آن قدر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بقلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

بعد ها

وقتی باریدن بی وقفه ی درد

سقف دیوار دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی

 پنج وارونه چه معنی دارد

رفت و سیبی آورد

نصف کردیم

کمی خیره بر آن نیمه به نجوا می گفت

نکند یعنی...یعنی همین نیمه ی سیب؟!

گاز زد

خنده ی لب های خدا را چیدم

خیره بر نیمه ی گندیده ی خود خندیدم

علی بداغی



تاريخ : شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, | 19:43 | نویسنده : یاسمن |
مترجم سایت
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 18 صفحه بعد