روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟

مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.

حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.

مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم...

حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.

مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...

تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی است...


رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛

خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.



تاريخ : شنبه 27 اسفند 1390برچسب:, | 14:44 | نویسنده : یاسمن |

  ببخشید خیلی گندسسسسسس!



تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, | 18:23 | نویسنده : یاسمن |

  داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان می دهم هیچ خواننده ای نمی تواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری می رود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور می شود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل ...
 

 

 

 

نامه را خواندید؟ اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید : پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را "یک خط در میان" بخواند!
حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید.



تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, | 16:48 | نویسنده : یاسمن |

  



تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, | 16:44 | نویسنده : یاسمن |

 

 

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 

 

آپلود سنتر عکس رایگان\

 

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 

 

 

آپلود سنتر عکس رایگان

                                                                                 منبع   www.hoda33.blogfa.com



تاريخ : چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, | 7:37 | نویسنده : یاسمن |

 این یه داستان واقعیه که در سال 1945 توسط نیروی در یایی ایالات متحده ی آمریکا انجام شده.

 

 

همه چیز از نظریه ی حوزه ی واحد انیشتین شروع شد . طبق این نظریه گرانش ، الکتریسیته و مغناطیس دارای حوزه ی واحد هستند. یعنی اگر روی یک از اونها تاثیر بذاری بقیه هم تغییر می کنند. دانشمندان امیدوار بودند با استفاده از این نظریه از طریق الکتریسیته و مغناطیس که قابل کنترل بودند بشه گرانش رو هم کنترل کرد.

 

در صورت تحقق این تئوری امکان ایجاد میدان جاذبه و دافعه گرانشی به وجود می آمد.ازطرفی جنگ جهانی دوم بود و آمریکا به دنبال سلاحی می گشت که پیروزی رو نصیب اون کنه . سران آمریکا با مشاهده ی این نظریه تصمیم گرفتند اون رو آزمایش کنند چون در اون صورت می تونستند میدان دافعه ای درست کنند که از برخورد اژدر ها با ناو هاشون جلو گیری کنه.

 

اما خود انیشتین هم نمی دونست که نظریه اش فراتر از این حرفاست.در حقیقت علاوه بر الکتریسیته و مغناطیس و گرانش، نور، فضا و زمان هم با این سه حوزه ی واحد داشتند.

در نتیجه با انجام آزمایش فیلادلفیا اتفاق های عجیبی افتاد:

1)کشتی نا مرئی شد . شاهدان می گفتند که کشتی را نمی شد دید اما عکس آن در آب دیده می شد.اما بعد از قطع میدان نیرو کشتی دوباره مرئی شد.

2)جایی در 650 کیلو متر دور تر در بندر نورفولک کشتی برای مدت کوتاهی ظاهر شد.وسپس نا پدید شد.

3)ساکنان این کشتی ادعا کردند که در بین راه (!) سفینه ی بیگانگان را دیدند.

4)بعد از اتمام آزمایش ، نیمی از ساکنان کشتی به جنون رسیدند و بقیه هم اتفاق های عجیبی برایشان افتاد (مثلا ناگهان جلوی دوستانشان نا پدید شدند و دیگر هرگز بر نگشتند و یا ازدیوار ردشدند و دیگر کسی آن ها را ندید)

 

اما چرا این اتفاق ها افتاد؟

کشتی نامرئی شد. در حقیقت این میدان نیرو باعث خم شدن نور شد به طوری که شاهدان نمی توانستند کشتی را ببینند اما عکس آن در آب مشاهده می شد.

 

کشتی در جایی دور تر برای مدت کوتاهی دیده شد.خب فکر کنید می خواهید به ستاره ای در فاصله ی 4 سال نوری سفر کنید . با امکانات و سرعت ما این سفر 26000 سال ططول می کشد .اما... راه سریع تر هم وجود دارد. این که فضا مانند کاغذی تا شود . در آنصورت ما در یک لحظه هم در زمین و هم در آن ستا ره خواهیم بود. اتفاقی موجب شد این کشتی در 650 کیلومتر دور تر دیده شود.

 

ساکنان کشتی ادعا کردند که در بین راه سفینه ی بیگانگان را دیده اند.خب درست مانند فضا ، زمان نیز تا خورده و باعث شده که آنها به جایی در آیینده بروند  و سفینه ی بیگانگان را ببینند.

 

اما این میدان نیرو و جاذبه ی زمین تاثیر بدی در ساختار مولکولی ساکنان کشتی گذاشته و موجب اتفاق های عجیب برای آنها شده.

 

خب...ارتش آمریکا این آزمایش را انکار می کند اما شاهدان زیادی وجود دارند. علاوه برا ین دانشمندانی به طور جداگانه بر روی ای موضوع کار می کردند که اتفاق های عجیبی برایشان افتاد .

در صورت حقیقت این نظریه ، سفر در زمان و بسیاری قابلیت ها خارف العاده امکان پذیر است.گرچه اثر ویران ککنده ای بر انسان خواهد گذاشت.

 

توصیه می کنم برای اطلاعات بیشتر کتاب ناوی که نامدئی شد نوشته ی تری دیری را بخوانید.

    

قضات با شماست...



تاريخ : پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, | 19:52 | نویسنده : یاسمن |

 



2.gif




3.gif

4.gif

5.gif




6.gif



برای دیدن عکس های بیشتر به ادامه مطلب مراجعه کنید

 



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, | 20:32 | نویسنده : یاسمن |

 انتهای این جاده های پیر

آه از این جاده های بی انتها
آه از این همه راه های بی پایان 
به من بگو که 
در انتهای این جاده های پیر
چه کسی در انتظار ماست؟
 
 
 
 
 
سلام چه طوری؟

 



تاريخ : پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, | 20:15 | نویسنده : یاسمن |

  سلام، غریب تر از هر غریب
سلام، مزار بی چراغ، تربت بی زائر، بهشت گمشده
سلام، آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده
سلام، سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده
سلام، امام غریب من

یا حسن مجتبی



تاريخ : یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, | 16:52 | نویسنده : یاسمن |

 سلام بر همه دوستان گرامیامیدوارم قدر گوهر های زندگیمان (پدر و مادر 2 فرشته الهی) را بدانیمپدر و مادرهای عزیزی که در کنارمان هستند سلامت باشند و سایه شان مستدام و آنهایی که به رحمت خدا رفتند، روحشان شاد و یادشان همیشه در قلبمان گرامی باد.



 
 
آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...
   
 
 
پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !
 
 
 
 
شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...
 
 

خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !
 

به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!
 
 
 
سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛
 
 
 
سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
 20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...!
 
 
 
 
هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
 
 

يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها
 
 
قند  خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه 
شور
مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .
 
 

دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...
 
 
 
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!! 
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره
 
 
مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...
 
 
 
 
سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!
 
 
 
 
مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....
 
 
 
 
پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"...
تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...!
 
 
 
 
آدم پير مي شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا ميزند اما جوابي نميشنود.........
ممماااااااااااادددددددررررررر..............
 
 
 
تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو  هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...
 
 
 

وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه... و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري
 
 
 
 
اگر 4 تکه نان  خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد
کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد  مادر  است
 
 

 



تاريخ : شنبه 24 دی 1390برچسب:, | 17:35 | نویسنده : یاسمن |
مترجم سایت
صفحه قبل 1 ... 10 11 12 13 14 ... 18 صفحه بعد